دوره رهایی از تله های زندگی

دوره جامع رهایی از تله های زندگی

 یکبار برای همیشه گره های ذهنی تون باز کنید و آرامش حقیقی را تجربه کنید

قیمت دوره

4,100,000 تومان

نحوه دسترسی به آموزش خریداری شده

برای دسترسی به فیلم جلسات، به «حساب کاربری، سفارش‌ها» بروید. روی سفارش مربوطه «نمایش» را بزنید. راهنمای نصب اسپات پلیر را مطالعه کنید. (این آموزش روی دو دستگاه ویندوز یا مک و اندروید قابل استفاده است)

مشاهده راهنما

به نظر من باز کردن تله های ذهنی از نون شب هم واجب تره
گره های زندگی

فقط 10 دقیقه به من فرصت بدید تا بهتون نشون بدم چطور با  21 ساعت آموزش و در  16 جلسه   برای همیشه از شر تله های ذهنی که مانع خوشبختی تون میشن راحت شوید.

پس اگر سر سوزنی امید داری که زندگیت تغییر میکنه در دوره رهایی از تله ها با من همراه باش.

دوره رهایی از تله های ذهنی

دوره رهایی از تله های ذهنی، یک برنامه درمانی است که با هدف کمک به افراد برای غلبه بر 18 تله ذهنی که به واسطه شرایط محیطی و تربیتی  در ذهن شکل گرفته، طراحی شده است  . در این دوره، فرد با استفاده از روش هایی مانند روان درمانی شناختی رفتاری، آگاهی محوری و تمرینات مدیتیشن، مهارت هایی را یاد می گیرد که به او کمک می کند تا با تله های ذهنی خود مواجه شده و آنها را کاهش دهد یا بهبود بخشد

چرا دوره رهایی از تله های ذهنی را شروع کنم ؟

تا حالا شده احساس کنید یک سری اتفاقات ناخوشایند توی زندگی تون به شکل های مختلف  و مدام تکرار میشه ، انگار توی یک چرخه  معیوب و ناخوشایند گیر افتادید؟

آیا شده احساساتی مثل خشم ، نفرت ،غم ، نا امیدی ،سردرگمی ، احساس حقارت و بی ارزشی ، احساس شکست و….. را بارها تجربه کنید  ؟

 

خیلی از ما در طول زندگی و به تکرار اتفاقات تلخ  و ناخوشایندی را تجربه می کنیم اما نمیدونیم چرا در این شرایط قرار گرفتیم!

طبق تحقیقات روان شناسی علت تمام تجربه ها و اتفاقات ناخوشایند زندگی تله هایی هستند که از کودکی در ذهن ما شکل می گیرند، بی صدا رشد می کنند تا جایی که احساس خفگی می کنیم و نمیدونیم چکار باید بکنیم  حالا اگر سوالت اینه که تله ذهنی چیه و چطور میتونیم از دام این تله های ذهنی بیرون بیایم در ادامه با من همراه باش تا جواب سوالت رو بگیری.

تله ذهنی چیست؟

همانطور که میدونید ، تمام تصمیماتی و رفتارهای ما بر اساس تصاویر ذهنی و برنامه هایی است که  از قبل توسط خانواده، دوستان ، جامعه و… در ذهن طراحی شده اند .

در واقع  این تصاویر و برنامه های ذهنی ، فیلتری بر افکار ،احساسات و رفتار های ما قرار می دهند که باعث تحریف و تغییر واقعیت ها  می شوند  یعنی آن تصویری که ما از زندگی و اتفاقات آن و حتی تصویری که از خودمان ، خانواده و همسرمان و … داریم ، تصویر واقعی نیست و گاهی آنقدر تحریف شده که ما را فرسنگها از واقعیت دور کرده ، این فیلتر های ذهنی همان تله ها هستند .

به طور خلاصه تله عینکی است که به چشم میزنیم و از پشت عینک به خود، دیگران و  دنیا نگاه می کنیم

به خاطر همینه که میگم ، شناسایی تله های زندگی و باز کردن این تله ها  از نون شب  هم  واجبتره ! چرا که  نه تنها دلیل  تمام مشکلات و اتفاقات ناگوار زندگی را می فهمیم با تمریناتی ساده می تونیم به راحتی از دام این تله ها بیرون بیایم و از زندگی لذت ببریم .

من در دوره  رهایی از تله ها کمکتون می کنم  با سفری به اعماق درونتون، به دوران کودکی  برگردید  و تمام خاطرات دوران کودکی تون  را به یاد بیارید، تمام خاطرات تلخی که در زندگیتون تاثیرات منفی و مخربی داشتند و با باز کردن این تله ها از چرخه معیوب بیرون بیاد و تولدی دوباره و زندگی تازه ای به دور از دغدغه و نگرانی را شروع کنید.

داستان واقعی تغییر زندگی سارا با رهاشدن از تله ها

سارا که به پیشنهاد یکی از دوستانش به خاطر بدبینی همسرش و مشکلاتی که در روابطشان به وجود آمده بود   به من مراجعه کرد بعد از دو جلسه مشاوره خصوصی که با او و همسرش داشتم متوجه تله های ذهنی شان شدم و به آنها پیشنهاد دادم که برای ریشه یابی و حل مشکلاتشان بهتر است که در دوره رهایی از تله ها شرکت کنند و ایشون به همراه همسرشان تصمیم گرفتند تمام دوره های آموزشی را شرکت کنند تا نتیجه بهتری بگیرند .

آنها از دوره آراستگی ذهن شروع کردند و تمام دوره ها را پشت سرهم  ، منظم شرکت کردند و تمرینات را عالی و کامل انجام میدادند و از هر دوره نتایج عالی می گرفتند و مصمم تر برای دوره رهایی از تله ها آماده می شدند، بعد از شروع دوره رهایی از تله ها متوجه شد که  در خیلی از تله ها گرفتار هستند  از جمله تله رهاشدگی ، تله کمال گرایی ،تله اطاعت، تله ایثار و….و همه این تله ها باعث ایجاد مشکلات زیادی در زندگیش شده بود.

بعد از شناسایی و باز کردن این تله های ذهنی تغییرات زیادی در زندگیش ایجاد شد او خیلی خوشحال بود که تونسته بود با علم و آگاهی خودش و زندگیش رو تغییر بده ، دوستان سارا و خانواده اش هم از این همه تغییر متعجب شده بودند به طوری که تعداد زیادی از دوستان و نزدیکان سارا هم با عشق و علاقه وارد دوره ها شدند و نتایج عالی گرفتند .

در حال حاضر که بیش از 4 سال از آشنایی سارا با این دوره ها میگذره سارا همچنان درحال رشد و پیشرفت و لذت بردن از زندگیش هست  .پیشنهاد می کنم به صدای ایشون گوش کنید

دستاوردهای شما بعد از اتمام دوره رهایی از تله های ذهنی

افزایش اعتماد به نفس

اگر قدرت تصمیم گیری ضعیفی دارید و مدام خودتون رو بابت اشتباهات و شکست ها تون سرزنش می کنید ، اگر اعتماد بنفستون پایین هست و برای انجام کارهاتون به دیگران وابسته اید اگر کارتون رو دوست ندارید و نتونستید علایق تون رو دنبال کنید  نگاهی به  ارتباط والدین تون در دوران کودکی و نوجوانی با خودتون داشته باشید والدین شما چقدر به مستقل بودن تان اهمیت دادند و تلاش کردند تا بدون وابستگی و به طور مستقل کارهاتون رو انجام بدید چون نیاز به استقلال از سن 2 سالگی در فرد ایجاد میشه و اگر این نیاز به خوبی برآورده نشه فرد در  دام تله های شکست ، وابستگی بی کفایتی و.. گرفتار خواهد شد .در این دوره با انجام تکنیک هایی به شما کمک خواهد شد تا از  دام این تله ها بیرون بیاید و اعتماد به نفس تون رو رشد بدید.

مسئولیت پذیری و حل خلاقانه مشکلات

اگر حق به جانب هستید و از عالم و آدم طلبکارید و هیچ وقت مسئولیت اشتباهتتون را عهده نمی گیرید و دیگران را مقصر و سرزنش می کنید و از طرفی نمی تونید احساسات منفی از جمله  خشم و عصبانیت تون را مدیریت کنید به نوع تربیت والدین تون نگاه کنید.

آیا همیشه به شما حق می دادند و بیش از حد بهتون توجه داشتند و یا برعکس همیشه سرکوب تان کردند و حق حرف زدن و اظهار نظر بهتون ندادند و این باعث شده  در دام تله استحقاق و خویشتن داری ناکافی گرفتار بشید و نتونید مسئولیت زندگی تون را به عهده بگیرید. برای بیرون اومدن از این وضعیت ، رها شدن از این تله ها با انجام تکنیک های گفته شده در دوره رهایی از تله ها هست .

مدیریت ترس از رها شدن

اگر با فردی زندگی می کنید که به شما خیانت می کنه و یا ترس از خیانت ، ترس از جدایی ، ترس از تنهایی و از دست دادنش رو دارید بهتره نگاهی به دوران کودکی خودتون داشته باشید و ارتباط والدین تون با هم و رابطه ای که با شما داشتند را بررسی کنید. اگر بنا به هر دلیلی در این دوران مورد بی محبتی قرار گرفتید و احساس امنیت و آرامش نداشتید بدانید که زندگی الان شما تحت تاثیر تجربه های دوران کودکی و نوجوانی شماست و ریشه در خاطرات و باورها افکار و احساساتی دارد که بوی بی مهری و نداشتن ارتباط سالم بین اعضای خانواده  را دارد پس قبل از هر اقدامی بهتر است این خاطرات ،باورها و احساسات منفی شناسایی و پاکسازی شوند تا بتوانید طعم آرامش و عشق را از زندگی دریافت کنید .

رشد عزت نفس و احساس ارزشمندی

اگر قدرت نه گفتن نداری و نمی تونی به راحتی خواسته ها و نیازهات رو ابراز کنی و از حقت دفاع کنی .اگر مرتب به دیگران خوبی می کنی تا جایی که این خوبی کردن وظیفه تون محسوب میشه اگر مدام در حال مقایسه کردن زندگیت با دیگران هستی و از خودت و زندگیت ناراضی هستی همه اینها نشان دهنده پایین بودن عزت نفس و احساس ارزشمندی شما ست که ریشه در دوران کودکی داره و نشات گرفته از سرکوب کردن احساسات حقیقتان توسط والدین و عدم ارضای نیازها و خواسته هایتان به طور صحیح و به موقع بوده است که در ذهن شما تله های ایثار ، تله ی اطاعت و.. ساخته و این تله ها باعث از بین رفتن عزت نفس و احساس ارزشمندی و لیاقت می شود در این دوره به شما کمک خواهیم کرد تا به راحتی از دام این تله ها بیرون آمده و عزت نفستان رشد کند .

رهایی از بدبینی

اگر دچار شک و تردید هستید و نمیتونید به راحتی به دیگران و اتفاقات زندگی اعتماد کنید ، اگر مدام خودتون یا دیگران رو به اشکال مختلف تنبیه و سرزنش می کنید احتمالا در دوران کودکی و نوجوانی توسط خانواده تنبیه می شدید و این خاطرات تلخ شما را گرفتار تله ی بدبینی و بی اعتمادی کرده و در زندگی تون به شدت تاثیرات منفی گذاشته که با انجام تمرینات دوره  رهایی از تله ها به راحتی از دام این تله نیز بیرون خواهید آمد و به آرامش می رسید.

آیا دوره رهایی از تله های ذهنی ارزش این هزینه رو دارد؟

بابت هر ساعت از آموزش این دوره حدود 250هزار تومان پرداخت می کنید که این مبلغ نه تنها خیلی کمتر از خرید یک جفت کفش ساده هست بلکه با این مبلغ روی زندگی تون سرمایه گذاری می کنید.

حالا یه سوال از شما دارم!

به نظرتون ارزش داره با 16 جلسه آموزش و تمرین ، بتونید تله ها و گره های ذهنیتون رو باز کنید و احساس رهایی کنید  و زندگی تون اون طور که دلتون میخواد بسازید

اگر ارزش داره که قطعا داره!!

پس همین الان این دوره  رو ثبت نام کن و افزودن به سبد خرید رو انتخاب کن!

اطلاعات بیشتر راجع به دوره

دوره رهایی از تله های ذهنی یک دوره آموزشی است که به صورت آنلاین برگزار شده  بود و تمام جلسات به صورت ویدئو با کیفیت عالی ضبط شده است و در اختیار شما قرار می گیرد

 این دوره از قبل ضبط شده است و انتخاب روز و زمان مشاهده ویدئو ها در اختیار شماست پس با خیال راحت می توانید تمرینات را انجام دهید.

این دوره شامل  16 جلسه آموزش و تمرین هست که با تکنیک های مختلف  تله های ذهنی خود را به راحتی باز خواهید کرد

 هر هفته می توانید یک یا دو جلسه را مشاهده کرده و تمرینات مربوطه را انجام دهید و برای ورود به جلسه بعد آماده شوید.

 اگر مایل بودید که تمرینی را تکرار کنید می توانید این کار را انجام دهید.

 در طول دوره با مدرس دوره به طور مستقیم در ارتباط هستید و تمرینات خود را ارسال کرده و توسط مدرس دوره بررسی خواهد شد و پاسخگوی سوالات شما خواهد بود.

 دسترسی به این فایل ها همیشگی است چرا که در حساب کاربری  اسپات پلیر شما قرار می گیرد.

 پشتیبانی فنی و بررسی تمرینات به مدت 120 روز از زمان دسترسی شما به دوره انجام میشود و در طول دوره و در پایان هر ماه می توانید به مدت نیم ساعت مشاوره رایگان دریافت کنید.

در این دوره از پرسشنامه های روانشناسی برای شناسایی تله های ذهنی استفاده می شود که بعد از انجام پرسشنامه  نمره خود را دریافت خواهید کرد و با توجه به تفسیر نمره متوجه  تله های ذهنی خود خواهید شد.

✓ اگر دگر خواهی بالایی دارید و نیاز دیگران رو به نیاز های خودتون ترجیح میدید

✓ اگر قدرت نه گفتن ندارید و نمی تونید به راحتی  خواسته ها و نیازهاتون رو ابراز کنید

✓ اگر اعتماد بنفس ندارید و به هر کاری دست می زنید شکست می خورید

✓ اگر قدرت دفاع کردن از حقتون رو ندارید

✓ اگر حق به جانب هستید و از عالم و آدم طلبکارید

✓ اگر احساس تنهایی می کنید و ترس از دست دادن عزیزانت رو داری

✓ اگر دچار بدبینی هستید و نمی تونید به دیگران اعتماد کنید

✓ اگر مدام در حال مقایسه کردن خودتون با دیگران هستید و از خودتون و زندگی تون ناراضی هستید

✓ اگر مدام به دنبال تایید دیگران هستید

✓ اگر اضطراب بالایی دارید

✓ اگر کمالگرا هستید و از موفقیت ها و دستاوردهاتون راضی نیستید

✓ اگرفرد منزوی هستید و از بودن در جمع فرار می کنید

✓ اگر زود از کوره در میرید و رفتارهای پرخاشگرانه دارید و نمیتونید خشمتون را مدیریت کنید.

✓ اگر مدام احساس بی ارزشی و یا شرمندگی دارید

✓ اگر فکر میکنید عیب و نقصی دارید و دوست داشتنی نیستید.

✓ اگر مدام ترس از خیانت همسر دارید

✓ اگر مدام در گذشته هستید و نمی تونید خاطرات تلخ گذشته را فراموش کنید .

✓ اگر مدام جنبه های منفی زندگی را می بینید و ناراضی هستید

✓ اگر در برقراری رابطه صمیمی مشکل دارید

✓ اگر در روابط با همسر ، فرزندان ، دوستان و همکاران مشکل دارید

✓ کسانی که روابط عالی با نزدیکانشان دارند

✓ کسانی که ترس از دست دادن عزیزان شون رو ندارند

✓ کسانی که اعتماد به نفس بالایی دارند

✓ کسانی که قدرت نه گفتن دارند

✓ کسانی به خوبی از حق خود دفاع می کنند

✓ کسانی که به خوبی می توانند بین ارضای نیاز های خود و دیگران حد و مرز قائل شوند

✓ کسانی که بین همه بخش های زندگی شون تعادل برقرار کردند و موفق هستند

✓ کسانی که فکر می کنند باز شدن گره های ذهنی تاثیر مثبتی در زندگی ندارد

✓ کسانی که حاضر به هزینه کردن برای زندگی شان نیستند

✓ کسانی که حال و حوصله آموزش ، تمرین و تغییرات بزرگ را ندارند

✓ کسانی که فکر می کنند از سن و سال شان گذشته

✓ کسانی که تغییر کردن و داشتن آرامش اولویت اول زندگی شان نیست

✓ رهایی از تله ی رهاشدگی

✓ رهایی از تله ی بی اعتمادی بد رفتاری

✓ رهایی از تله ی محرومیت هیجانی

✓ رهایی از تله ی نقص و شرم

✓ رهایی از تله ی انزوای اجتماعی

✓ رهایی از تله ی واسبتگی بی کفایتی

✓ رهایی از تله ی خود تحول نیافته ی گرفتار

✓ رهایی از تله ی شکست

✓ رهایی از تله ی آسیب پذیری

✓ رهایی از تله ی ایثار

✓ رهایی از تله ی اطاعت

✓ رهایی از تله ی تایید طلبی

✓ رهایی از تله ی  کمالگرایی

✓ رهایی از تله ی بدبینی

✓ رهایی از تله ی تنبیه

✓ رهایی از تله ی باز داری هیجانی

✓ رهایی از تله ی استحقاق

✓ رهایی از تله ی خویشتن داری نا کافی

آراستگی ذهن
آراستگی ذهن

مریم کریمی هستم کارشناس ارشد مشاوره، محقق و مدرس دورهای رشد فردی  با بیش از 9 سال سابقه موفق در امر مشاوره به خانواده ها و زوجین  .

مبحث تله ها در دانشگاه تحت عنوان طرحواره آموزش داده می شود که من با زبانی ساده و قابل درک برای عموم آن را طراحی کردم که با پرسشنامه های کاملا روان شناسی متوجه تله و گره ذهنی خود خواهید شد و بعد با تمریناتی به شما کمک خواهد شد تا تله و گره ذهنی خود را باز کنید و به رشد و موفقیت های مدنظرتون در زندگی دست پیدا کنید.

از تجربه خودم و باز شدن گره های ذهنی ام براتون بگم :

من شخصا در زمانی که مشغول تحصیل و تحقیق بودم به تمام این پرسشنامه ها پاسخ دادم و متوجه شدم که بخش اعظم مشکلات و چالش هایی که در زندگی داشتم مربوط به این تله ها و گره های ذهنی بود که ناخواسته در کودکی توسط خانواده و جامعه در من شکل گرفته بودند و با شناسایی و باز کردن این تله ها توانستم خودم و نیاز هایم  را عمیقتر بشناسم، احساس آزادی و آرامش بیشتری داشته باشم ، قدرت نه گفتن در من بالا رفت، باعث شد خودم را بیشتر از قبل دوست داشته باشم . اعتماد به نفس و عزت نفسم بیشتر از قبل شد و ریشه تمام ترس و نگرانی هایم را متوجه شدم، ایمانم به خودم و زندگی بیشتر شد، رسالتم را در زندگی پیدا کردم، بدبینی و بی اعتمادی نسبت به خودم و دیگران را مدیریت کردم .ترس از دست دادن ها در من کم شد و من با روحیه عالی به راحتی می توانستم از حقم دفاع کنم .

دست از فداکاری های بی رویه برداشتم و اولویت اول زندگی ام خودم ، همسر و فرزندانم شدند چیزی که در گذشته خیلی کمرنگ بود و همیشه دیگران و برطرف کردن نیازهای آنها در اولویت بود و اینقدر دگر خواهی و خوبی کردن زیاد از حد بود که خوب بودن را نه لطف و محبت بلکه وظیفه می دانستند چیزی که احتمالا شما هم بارها تجربه کردید ولی من با رها شدن از تله ی ایثار نه تنها به خودم کمک کردم به اطرافیانم هم کمک کردم تا بتوانند به خودشان متکی باشند و روی پای خودشان بایستند و متکی به من نباشند. من با رها شدن از تله ها طعم آزادی و آرامش حقیقی را چشیدم و تمام این نکته و آموزش ها را با ذره ذره وجودم لمس کردم و این تجربه گران بها رو چندین سال هست با مراجعینم به اشتراک گذاشتم و آنها هم از این رهایی لذت میبرند و آرامش و شادی حقیقی را تجربه کردند .

اگر شما هم دوست دارید به معنای حقیقی به آرامش و صلح درونی برسید پیشنهاد می کنم این دوره رو از دست ندهید تا پایه های زندگی تون را محکمتر و استوارتر کنید و از زندگی لذت ببرید.

 زبان ساده و قابل درک

 تفسیر و نمره گذاری پرسشنامه توسط مدرس دوره

 ارتباط مستقیم با مدرس دوره برای انجام تمرینات

 

با اتمام این دوره نه تنها  گره های ذهنی که مانع رشد و پیشرفت شما می شد را باز خواهید کرد،  با دسترسی به فرمولی جامع در مقابل مسائل پیش رو هم واکسینه خواهید شد.

طراحی فرمولی جامع که با یادگیری ساختار و زیر بنای اصلی آن علاوه بر باز کردن گره های ذهنی خود و رها شدن از تله های ذهنی  ، می توانید به عزیزانتان هم کمک کنید و به واسطه ی مهارتی به دست می آورید فرزندانتان را هم در مقابل این تله ها واکسینه خواهید کرد.

نتایج شرکت کنندگان در دوره


بازخورد شرکت کننده 1

عصر طلایی زندگی من


بازخورد شرکت کننده 2

پیدا کردن ریشه مشکلم


بازخورد شرکت کننده 3

گرفتن گواهینامه با رهایی از تله ها

سوالات شما
چه شرایطی برای تهیه دوره مورد نیاز است؟ دوره پیش نیاز دارد؟

گذراندن دوره جامع بازگشت به عشق

چون تکنیک های مهمی که در دوره رهایی از تله ها استفاده می کنید در دوره بازگشت به عشق وجود دارد.

آیا شرکت در این دوره نیاز به تحصیلات یا پیشینه علمی دارد؟

نیاز به تحصیلات خاصی ندارد فقط سواد خواندن و نوشتن داشته باشید کافی است چون مطالب ساده و قابل درک بیان شده است.

پشتیبانی من در دوره بازگشت به عشق چگونه هست؟

اگر چه روز و ساعت دیدن دوره به انتخاب شماست ولی از لحظه شروع یادگیری به مدت ۶۰ روز من کنار شما هستم تا بتوانید به صورت دقیق تمرینات را انجام دهید و به نتیجه مورد نظرتان برسید.

تضمین دوره به چه صورت است؟

بازگشت کامل وجه پرداختی در صورت عدم رضایت از دوره 
به شرط انجام کامل تمرینات
و ارسال تمرینات برای مدرس دوره
 
انجام خواهد شد

امکان مطرح کردن پرسش های احتمالی مرتبط با جلسه وجود دارد؟

بله وجود دارد

در واتساپ به شماره 09178129011 پیام دهید

امکان مشاوره تلفنی در دوره بازگشت به عشق هست؟

در پایان هر 4 جلسه، می توانید نیم ساعت مشاوره رایگان دریافت کنید یعنی:

3 تا نیم ساعت

حداقل و حداکثر زمانی که می توانم یک دوره را بگذرانم چقدر است؟

حداقل هفته ای یک جلسه  و

حداکثر هفته ای سه جلسه را گوش کنید و تمرینات را انجام دهید. 5 هفته تا 15 هفته طول می کشد.
محصول به چه روشی به دست ما میرسد؟

محصول به صورت دانلودی هست
دانلود بر روی نرم افزار اسپات پلیر که در گوشی یا لپ تاپ شما نصب می شود، انجام می شود.

”بازخوردها و نتایج دوره را چگونه ثبت کنم؟”

در انتهای همین صفحه در قسمت دیدگاه ها می توانید نظرات و دیدگاه های خود را ثبت کنید
البته نیاز هست که در ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید

با چند نفر می‌توان دوره را دید؟

شما همراه با اعضای خانواده تان که باهم و زیر یک سقف زندگی می کنید می توانید دوره را با هم ببینید ولی دوره فقط بر روی یک گوشی فعال خواهد شد . در غیر این صورت از نظر شرعی و وجدانی مساله دار خواهد بود.

39 دیدگاه برای دوره جامع رهایی از تله های زندگی

  1. فرشته

    سلام،،دوره ی رهایی از تله ها یک دوره بسیار عالی هم از نظر محتوا و هم از نظر کاربردی هست ،در واقع شخص تبدیل به یک مشاور میشه و در حوزه ی تربیت فرزند بسیار کمک کار هست،،بیان دلنشین و قابل فهم خانم کریمی عزیز و مطالب علمی ایشون بسیار جذاب و عالی هست،،سپاس بخاطر بودنتون

  2. معجزه

    سلام استادعزیزم من واقعاازدوره رهایی ازتله هاراضی هستم خیلی توزندگی بهم کمک کرده تونستم گره های ذهنیم روشناسایی کنم خیلی دوره جذابی هستوباشناسایی گره هامیدونم که توکدوم تله گیرکردم وباتکنیک های عالیتون حلش میکنم سپاس اززحماتتون

  3. شهلامحی زاده

    سلام دوستان خوبم..استادعزیز خانم کریمی..دراین دوره من دارم آشنا میشم بااینکه..هرمشکل وگره فکری که برام پیش می آد مربوط به چه مسایلی در دوره کودکیم بوده وهنوز ادامه داره دربزرگسالیم…واینکه راهکارهایی که خانم کریمی میدن…دراصل طریقه صحیح برخورد با مشکلاتمان را نشان میدهد..واینکه چگونه از ان تله فکری خود را رها کنیم ..تکنیکها یی که دراین دوره یادمیگیریم کمک بزرگی برای حل مسایلمان خواهد بود…خدایا هزاران بار سپاسگزارم به خاطر وجود این کلاسها که معجزه ی بزرگی برای هرکدام از دوستانمان نیزمیباشد….سپاس

  4. مریم

    تمرین اولین تله، رفتن به دوران کودکی و ریشه یابی تله رها شدگی،،، به ضمیر ناخود آگاهم گفتم آماده شو میخوایم به کودکی بریم با یک آهنگ صدای باران خودم رو گرم کردم وارد کودکی شدم اول صحنه هایی که از بچگیم که همیشه خونه عموم جمع می‌شدیم و با بچه ها کلی میخندیدیم و بازی میکردیم افتادم حس همون موقع تو وجودم زنده شد خیلی خوب بود بعد اومدم سمت خونه و یاد سختگیری های مادرم برای درس و مدرسه افتادم و صحنه ای که مامانم کتابامو میخواست آتیش بزنه چون نمره کم گرفته بودم یادمه خیلی ترسیده بودم بعد یک دفعه یادم صحنه ای که بابام بهم سیلی زد اومد جلوی چشمم حدود 9 یا 10 ساله بودم بعد رفتم عقب تر دلیل سیلی رو ببینم دیدم بابا داره با مامان بحث می‌کنند سر اینکه مامان میخواست بره خونه مادربزرگم و بابا بهونه می‌اورد و نمی‌خواست ببره و می‌گفت مغازه دارم و نمیشه مغازه رو تعطیل کنم بحث بالا گرفت منم گفتم کاش مغازت آتیش بگیره که همش نگی کار دارم و بابا زد توی گوشم، بعد رفتم عقب تر یاد روزایی افتادم که مادربزرگ میومد خونمون و بابا محل بهش نمیذاشت و مامان چقدر غصه می‌خورد یاد وقتایی افتادم که ما آرزو داشتیم بریم خونه مادربزرگ اما بابا لج می‌کرد و نمی‌برد چقدر حس تنهایی و ناراحتی داشتم اخه مادربزرگ من توی باغ زندگی می‌کرد و همه عشق ما این بود بریم باغ ولی بابا گاهی لج می‌کرد و نمیذاشت بریم، یادم اومد توی باغ با داییم های بحث های سیاسی میکردن و من همیشه استرس و نگرانی اینو داشتم که نکنه باز این یه بهونه بشه و بابا نزاره ما باغ بیایم چقدر آن حس ترس و تنهایی و نگرانی برام زنده شد (اینجاها مدیتیشن تماما اشکام می‌ریخت) یهو فلش بک شدم به چندسال پیش که شوهرم نمیذاشت خونه بابام برم چقدر بچه هام گریه میکردن، پسرم مدام میگفت از بابا طلاق بگیر همش استرس اینو داشتم داداشم مامان وبابا چیزی نگن به شوهرم بربخوره باز بهونه کنه نزاره خونه بابا برم) دوباره سعی کردم برگردم به کودکی یهو خودمو یه گوشه ای دیدم که زانوم رو بغل گرفتم و گریه میکنم همون موقع بالغم اومد کنارم نشست بالغم خیلی شبیه مامان بود نوازشم کرد یادم آورد که یادته چقدر بابا دوستت داشت و مامان همیشه هرکاری می‌کرد که ما توی فامیل بهترین باشیم در کنار سختگیری هاش چقدر مهربون بود یادم اومد چقدر بعدها که بزرگتر شدم بابا به خاطر آن یک سیلی از من عذرخواهی کرد ومن همیشه بوسیدمش و گفتم بخشیدمش
    حرف های بالغ باعث شد آن کودک بخنده حس شادی کنه حس دوست داشته شدن و بعد دوباره برگشتم تو جمع بچه ها و جیغ و بازی و سرد کردن رو شروع کردم و بعدم بیداری
    باورتون نمیشه الان هم که آن قسمت کودکی رو می‌نوشتم همینطور اشکام می‌ریخت

  5. مریم

    تمرین دومین تله،، تله بی اعتمادی
    باز آهنگ صدای بارون رو گذاشتم و از ضمیرناخوداگاهم خواستم منو ببره توی دوران کودکی و جایی که تله بی اعتمادی فعال شده باز شروع کردم گرم کردن ذهن با خاطرات خوبی از کودکیم خودم رو دیدم که توی باغ خونه مادربزرگ هستیم مثل همیشه که فصل گردو بود من و خواهرم و دختر دایی هام زیر درخت وایسادیم و پسر دایی هام رفتن بالای درخت و گردو برامون میندازن پایین و ما چقدر پرهیجان لابه لای برگها دنبال گردوها میگردیم چقدر میخندیم و خوشحالیم، بعد وارد خونه خودمون شدم توی دوران نوجوانی ام دوران راهنمایی مدرسه خودمو دیدم که دارم تند تند یه چیزی رو قایم میکنم یادم اومد که مامان عادت داره همیشه یواشکی وسایلمون رو بگرده همیشه بره سراغ کمد و کتاب و کیفمون و بعد همه چیز رو مرتب بزاره سرجاش اما من و خواهرم همیشه می‌فهمیدیم که باز مامان اومده وسایل مارو چک کرده و واای به روزی که چیزی خلاف قانون های خودش پیدا می‌کرد چقدر دعوا می‌شدیم برای همین همیشه استرس اینو داشتیم چیزی نداشته باشیم، حتی توی راه مدرسه مارو تعقیب می‌کرد و وقتی یهو میدیدمش میگفت اومدم خرید کنم و ما میدونستیم الکی میگه و همیشه استرس اینو داشتیم نکنه توی مسیر مدرسه پسری سر راه ما سبز شه، متلکی بگه یا مزاحم شه و مامان هم ببینه، و بیشتر ترس اینو داشتیم نکنه به بابا چیزی بگه آن بیشتر مارو میترسوند یهو رفتم دوره دبیرستان دیدم چقدر دارم التماس مامان میکنم اجازه بده منم با دوستام یک ساعت برم بیرون و آن همیشه مخالف بود و می‌گفت نه نمیشه میگفتم مگه به ما اعتماد نداری میگفت به شما اعتماد دارم به جامعه ندارم
    یادمه یه روز با گریه والتماس مامان رو راضی کردم برم با دوستم بیرون و صحنه خارج شدنم رو از خونه یادم نمیره که مامان با چشم گریون گفت من که راضی نیستم ولی برو و من تمام آن یک ساعتی رو که با دوستم بیرون بودم همش چهره مامان جلو چشمم بود بدون هیچ لذتی از آن تایم برگشتم خونه
    رفتم به آن قسمت کودکیم که هروقت قرار بود مهمونی وجایی بریم همیشه بابا تاکید می‌کرد آنجا رفتیم سنگین می‌نشینید بلند خندیدن بلند حرف زدن نداریم و با پسرای نامحرم حرف نمیزنید و ما تمام مهمونی مواظب بودیم خطایی نکنیم هرچند آنقدر شیطنت داشتیم که گاهی کار خودمون رو میکردیم هرچند بعد دعوا می‌شدیم
    الان خودمو توی حیاط دیدم که ناراحت و گریون نشستم بالغ اومد سراغم پرسید چی شده گفتم چرا من همیشه باید استرس داشته باشم توی وسایلم چیزی نباشه چرا توی مسیر مدرسه باید نگران باشم چرا مهمونی میرم باید استرس داشته باشم چرا مامان به من اعتماد نداره چرا همش منو آزار میده چرا آرامش ندارم بالغم دستم رو گرفت گفت با من بیا باهاش رفتم اومدم توی زمان حال خودمو دیدم که دارم کمد دخترم رو میگردم همش استرس اینو ندارم نکنه کار خطایی کنه نشه جبرانش کرد نکنه دوست نایابی بهش بخوره نکنه راه اشتباهی بره و من توی وسایلش دنبال یه نشونه میگردم، یه جای دیگه رو دیدم دخترم سرش توی گوشیه و من همش نگرانم با کی چت میکنه نکنه با پسر باشه، جای دیگه داره اصرار میکنه با دوستاش بره بیرون ومن باز دارم مخالفت میکنم و با تردید بهش اجازه رفتن میدم و تمام تایمی که نیست نگرانم اتفاقی براش بیفته و خطایی کنه
    بالغ بهم گفت خودت چرا اینکارهارو میکنی گفتم چون نگرانم چون میترسم چون میخوام ازش محافظت کنم، گفت دقیقا مامان هم به همین دلیل اینکارهارو میکرد اونم نگرانت بود اونم از روی دوست داشتن بود ولی اشتباهه این همه نگرانی مامان اشتباه بود ببین خودت چقدر ناراحتی از این موضوع بعد داری همین فشار رو به دخترت هم وارد میکنی دیدم راست میگه گفتم چیکار کنم گفت اعتماد کن به دخترت اعتماد کن بزار بفهمه بهش اعتماد داری مطمئن باشه هیچوقت از اعتمادت سوءاستفاده نمیکنه
    خیلی آروم شدم باز به باغ برگشتم و دایی رو دیدم که برا من و خواهرم دوتا انار بزرگ آورده و میگه من اينو برای شما چیدم چقدر خوشحال و خندون رفتیم با بقیه بچه ها انارهارو بخوریم

  6. فاطمه رحیمی

    دوره رهایی از تله ها یکی از بهترین دوره های تیم آراستگی ذهن است و به عمق خاطرات و تله های ما در دوران کودکی بر میگردد. همه ما کم و بیش با مشکلاتی در زمان کودکی برخورد کرده ایم و خاطرات کودکی همه در ناخودآگاه ما هست و در زمان های مختلف در تله های متفاوتی گرفتار ميشيم. اگه ریشه اونها رو بدونیم، بهتر میتونیم حلش کنیم و باهاش کنار بیایم. ای کاش این دوره ها رو قبل از ازدواج می گذروندیم.

  7. نازی

    سلام و درود بر شما
    در مورد دوره تله ها که براتون نکن فوقالعاده بود و یکی از کاملترین دوره ها وه هر ۱۸ تا تله بطور مفصل گفته شده وبا انجام تکنیک ها من تونستم
    به راحتی هر کدام از مشکلات رو برطرف کنم از استاد عزیزم سپاسگزارم
    نازی

  8. شهناز توکلیان

    باسلام به همه دوستان عزیزم دردوره رهایی از تله های زندگی ازتکنیک تله بی اعتمادی وتله رهاشدگی استفاده کردم

  9. سارا

    سلام
    دوره تله هایکی از بهترین وکاملترین دوره هاست
    که باشناسایی هر تله میتوانیم با انجام تکنیک مربوط به ان مشکلات ان را از ببن ببریم
    این دوره فوقالعاده است وبرای من بازخورد عالی داشته است سپاسگزارم از استاد گرامی

  10. اعظم کرم پور

    باسلام وخداقوت خدمت شما.
    دوره رهایی ازتله هاپرمحتواوجالب هست .ماراباتله هایی که درزندگی گرفتارآن میشویم آشنامیکنه وباشناخت آنهاسعی دررفع آن تله هامیکنیم وتاثیرزیادی دربهبودروابط وزندگی مادارد.همچنین تاثیرزیادی درتربیت کودکان وفرزندانمان دارد.وبه ماکمک میکندمشکلات که درزنگیمان وجودداردرابشناسیم وآنهاروبه خوبی حل ورفع کنیم.این دوره راخیلی دوست دارم.سپاس فراوان ازشما

  11. شهلامحی زاده

    سلام به همگی….بعد از انجام تمرینات مربوط به تله محرومیت هیجانی…تصمیم گرفتم این رفتارم که نمیخام کسی ازمشکلم خبر داربشه رو کنار بگذارم…. ومن که بعدازطلاقم مشکلات مالی زیاد دارم.. گروهی پیشنهاد کمک داده بودن.. اما من رد کرده بودم… ولی دیشب باهاشون حرف زدم وخیلی راحت ازمشکلاتم بهشون گفتم..وحالاقرارشده پیگیر کارم باشند… واقعا خوشحالم وخیلی از نگرانیهام کم شد..ودیگه این رفتار رو نمیخام داشته باشم…درمواقع ضروری اگرکمکی بخام حتمن حرفمو به راحتی میگم…واقعا این تمرینات خیلی کمکم کرد… ممنونم خانم کریمی عزیز… 🌹🌹🌹

  12. شهناز+عباسی

    من در با آشنا شدن با تله ها ی زندگی یاد گرفتم که چطوری خودم را آ زاد کنم ،با بررسی خطاهای شناختی که داشتم و برطرف کردن این خطاها خودم را از این تله ها آ زاد کنم یکی از این تله ها ،تله بی اعتمادی بود که من از خطاهای ذهن خوانی و گوش بزنگی داشتم در مورد خیلی از مسائلی که برام پیش میومد و با بررسی این خطاها ورفع آ ن ها تونستم تا حدودی از این شک وتردید خودم را آ زاد کنم در واقع بیشتر این شک.وبی اعتمادی ،برگرفته از باورهای غلطی بود که در من به مرور زمان شکل گرفته بود با تکنیک هایی که خانم کریمی یاد دادن به اصلاح آ ن.ها پرداختم،ممنونم وهمچنان مشتاقانه منتظر جلسه های بعدی این دوره هستم تا بیشتر با تله های دیگر زندگی آشنا بشم وراه رهایی از آ ن را بیاموزم با تدریس عالی استادمریم کریمی عزیز،ممنون که هستید.

  13. نازنين ذريه

    خدا رو شكر كه تونستيم اين دوره رو بگذرونيم عالي بود و واقعا سپاسگزار از شما
    مرتب ميفهميم كه دچار كدام تله هستيم و سريع والدگري ميكنيم و حالمون خوب ميشه

  14. نازنين ذريه

    خيلي عالي بود بازخورد عالي و نتيجه رو در زندگيمون لمس ميكنيم

  15. سونیا شیرازی

    اول چندتا نفس عمیق کشیدم با رنگین کمان حرف زدم ازش خواستم منو ببره به دوران کودکی ودلیل گره زنی رو بهم بگه ،بعد اهنگ گوش دادم به خاطرات خوب کودکی فکر کردم ذهنم به سمت خاطرات کودکی رفت ،کودکی خودم رو دیدم که گریه میکردم خیلی زیاد از مادرم میخواستم برام یه دفتر جدید بخره دفترم چند تابرگ هنوز داشت اونو قایم کرده بودم میگفتم تموم شده دفتر جدید میخام .مامانم هم به خاطر اون شرایط اقتصادی نامناسب که داشتیم مخالفت میکرد منو دعوامیکرد منو کتک زد خیلی گریه میکردم بغلم کرد نازم کرد خودش هم پابه پای من گریه میکرد.تصاویر دیگه ای رو دیدم که با بچها تو کوچه دوچرخه بازی میکردیم همه به صف بودیم که نوبتمون بشه سوار شیم دوچرخه پسر عمه من بود خیلی دوست داشتم دوچرخه داشتم اما نمیتونستم بگم دوچرخه میخام چون شرایط سختی در زندگی از نظر مالی داشتیم.کودک اسیپ پذیرم فعال شده بود گریه میکرد بالغم رو دیدم که بغلم کرد نوازشم میکرد میگفت من کنارتو هستم حق به تو میدم اما تو خواسته خودت رو باید مطرح کنی هیچ اتفاقی نمیفته بگو من فلان خواسته رو دارم حالا اگه شرایط جور باشه برات تهیه میکنن اگه نه حداقل خوبیش به این هست گفتیش وتو دلت نمونده.منو بوسید راهنماییم کرد.اروم شدم.با یه حس سبکی عالی ازخواب بیدار شدم.ممنونم از استاد عزیزم که باعث شدن ما از تک تک مشکلات روحی خودمون به راحتی اگاهی پیدا کنیم و باتکنیک هایی که یاد گرفتیم برطرفشون میکنیم.

  16. ملیحه زارعی

    تمرین این هفته تکنیک اینه خیلی عاالی بود من قبلا هم عادت داشتم تو آینه با خودم حرف بزنم اما این هفته هرچی توی آینه به خودم نگاه کردم اینو تکرار کردم که من ارزشمندم من دوست‌داشتنی هستم و از بس اینو توی آینه میگم دیدید که توی مدیتیشن صبحگاهی هم تکرارش میکنم، کلا باعث شده حس وحالم خیلی خوب وعالی بشه خیلی برای خودم ارزش قائلم خیلی خودمو دوست دارم،، یکی دو روزه دیگه توی آینه که با خودم حرف میزنم شروع میکنم جلوی آینه رقصیدن 😅
    خیلی حالم رو خوب میکنه واقعاا ممنونم بابت این تمرین

  17. سونیا شیرازی

    سلام با شرکت در دوره رهایی ازتله ها،تاثیرات زیادی رادزندگیم مشاهده میکنم با انجام مدیتشنها هر روز یه بازخورد جدیدتری رو به دست میارم دوست داشتم با شما به اشتراک بگذارم.

  18. M. Z

    سلام خدمت خانم کریمی عزیز و همه دوستان دوره تله ها یک دوره خیلی خیلی عااالی هست من با توی این دوره خیلی قشنگ یاد گرفتم گره های ذهنیم رو رو با کنم تله هارو بشناسم و بتونم هرجا هرتله ای فعال شد با تکنیک هایی که یاد گرفتم خیلی راحت آنها رو مدیریت کنم، توی دوره مدیتیشن های تله ها خیلی عالی بوده و من راحت تونستم توی کودکی غرق بشم و ریشه تله هارو پیدا کنم برای نمونه یکی از مدیتیشن هارو براتون میفرستم بخونید

  19. M. Z

    سلام خانم کریمی عزیز من امروز بعد از مدیتیشن صبحگاهی مدیتیشن تله محرومیت هیجانی رو انجام دادم، چون ذهنم گرم بود به یک آهنگ صدای باران سریع به دوران کودکیم رفتم خودمو خواهرم رو دیدم که طبق معمول همیشه داشتیم دعوا میکردیم فاصله سنی ما فقط 1 سال ونیمه و ما همیشه در حال دعوا کردنیم باز مامان با ناراحتی اومد و دعوامون کرد و به من گفت چندبار بگم تو بزرگتری چرا این کارهارو میکنی و من بغضم گرفت که چرا مامان همیشه خواهرمو از من بیشتر دوست داره چرا وقتی حق با منه باز منو بیشتر دعوا میکنه، رفتم و یه گوشه نشستم و با همه قهر کردم، همیشه دلم میخواست وقتی قهر میکنم مامان بیاد منو بغل کنه و بگه چقدر دوستم داره ولی یادم نمیاد مامان اینکارو کرده باشه ومن همیشه احساس تنهایی میکردم، بابا همیشه خیلی جدی هست ومن همیشه ازش میترسم هروقت چیزی بخوام جرات نمیکنم خودم بهش بگم و به مامان میگم تا خواسته ام رو به بابا بگه، یه دفعه رفتم توی دوران نوجوانی 13،14 ساله ام و شب هست و توی هال خوابیدم و گریه میکنم یادم اومد من از همون بچگی عاشق پسرداییم بودم چون مادر نداشت و مامان همیشه ازش مراقبت میکردم خیلی اوقات پیش ما بود و من از بچگی دوستش داشتم همیشه میگفتم من باید باهاش ازدواج کنم و خوشبختش کنم و یادم روزی که دایی اومد خواستگاری ومامان وبابا بدون اینکه حتی قضیه رو به من بگن جواب رد دادن و من تا مدتها از مامان وبابا متنفر بودم و هرشب وقت خواب گریه میکردم، انها رو خودخواه و بدجنس میدونستم حس تنهایی و بدبختی میکردم اینکه هیچکسی دوستم نداره برای کسی مهم نیستم بی ارزشم چقدر توی دفتر از تنهایی ها و شکست عشقیم نوشتم از همون روزها یک حس بد نسبت به مامان وبابا داشتم، چسبیدم به درس یادم میاد مامان هر وقت نمره کم می‌گرفتیم دعوامون می‌کرد و می‌گفت مگه شما چی از بقیه کمتر دارین که درس نمیخونید، و من همیشه از این مقایسه کردن بدم میومد، کلا تنهایی و نوشتن رو به هرچیزی ترجیح میدم و همیشه این حس رو داشتم که گدای محبت هستم کسی که کمترین محبت رو بهم می‌کرد جذبش میشدم ،، خودم رو دیدم که باز دارم مینویسم و گریه میکنم خود بالغم اومد پیشم گفت تو باز داری گریه میکنی گفتم ببین من چقدر بدبختم، گفت بیا بریم یه کم جلوترو ببینیم یادت میاد چندسال بعد خودت چقدر خداروشکر کردی که پدر و مادرت نذاشتن این ازدواج سربگیره اخلاقای پسردایی رو که می‌دیدی میگفتی واای من هیچوقت نمیتونستم این آدم رو تحمل کنم یادته چقدر حست نسبت به مامان وبابا عوض شد و خودت مادری هیچوقت هیچ چیز بدی برای بچه هات نمیخوای همه رو یک اندازه دوست داری و مامان وبابای تو هم همینطور بودن تو الان باید خودت رو دوست داشته باشی تا حالت خوب بشه الان که میدونی چقدر مامان وبابا دوستت دارن باید همه این گذشته رو بریزی دور تو دیگه گدای محبت نیستی تو یاد گرفتی چطور محبت کنی وجذب محبت کنی،، حالم خیلی بهتر شد از حرفای بالغ اونم منو توی بغلش فشرد و گفت فقط خودت رو خیلی دوست داشته باش خیلی زیاد

  20. ملیحه زارعی

    سلام خدمت همه عزیزان از استاد عزیز کمال تشکر رو دارم که این دوره تله هارو برامون گذاشتن من توی این دوره ذهنم خیلی آزاد شده گره های ذهنیم رو راحت میتونم پیدا کنم مدیتیشن کودکی این دوره ها خیلی به من کمک کرده من با این مدیتیشن به دوران کودکی میرم تمام کودکیم رو میگردم و جاهایی که توی آن دوران باعث شکل گیری تله شده رو پیدا میکنم و آن تله رو برای خودم حل میکنم و به آرامش میرسم براتون از مدیتیشن نقص و شرم میزارم بخونید وببینید چقدر عالی هست

  21. ملیحه زارعی

    سلام خانم کریمی عزیز صبحتون بخیر
    من مدیتیشن تله نقص و شرم رو انجام دادم.
    بعد از انجام مدیتیشن صبحگاهی همونطور که ذهنم گررم بود از ضمیرناخوداگاهم خواستم که من رو به دوران کودکی ببره و جاهایی که باعث شده من توی تله نقص و شرم گیر بیفتم رو پیدا کنیم،، وارد دوران کودکی شدم خودمو خونه مادر بزرگم دیدم که داشتیم با بچه ها بازی میکردیم خوشحال و سرحال مامان و عمه و زن عمو در حال سبزی پاک کردن هست، یهو خودم رو توی مطب چشم پزشک دیدم که داشت چشمهام رو معاینه می‌کرد و گفت چشم دخترتون ضعیف شده و باید از عینک استفاده کنه آنجا دقیقا من 10 سال داشتم وکلاس چهارم بودم خودم اول خوشحال شدم و دوست داشتم اما چهره ناراحت مامان رو که دیدم که به آقای دکتر میگفت یعنی باید حتما عینک بزنه؟؟ آخه تا چه وقت؟ تا کی باید عینک بزنه؟ حرفای مامان یه ترس به دلم انداخت، اما هنوز از عینکی شدن خوشحال بودم اولین روزی که با عینک مدرسه رفتم رو یادمه خوشحال بودم که با بقیه بچه ها متفاوتم روزای اول خوب بود اما کم کم که بچه ها بهم میگفتن عینکی یا چهارچشی، یه حس بد بهم دست می‌داد، کم کم که توی جمع فامیل به مامان میگفتن آخی چرا این دختر عینکی شد حالا تا کی باید عینک بزنه و مامان با ناراحتی جوابشون رو میداد دیگه حس میکردم یک نقص بزرگ دارم، وقتی مامان بهم میگفت فقط وقت درس خوندن عینک بزن بیرون میریم عینک نزن حس شرمندگی میکردم که عینکی شدم، برگشت چند سال پیش یادم اومد حتی وقتی شوهرم اومد خواستگاریم، مادر شوهرم میگفت حیف چهره قشنگت نیست همیشه پشت عینک هست، ببین از بس عینک زدی زیر چشمات گود افتاده و من همیشه از عینکی بودنم احساس شرمندگی و خجالت میکردم،
    برگشتم به کودکی دوران راهنمایی هستم مثل همه دخترای این سن و سال عاشق قشنگی و زیبایی و رقص و آهنگ گوش دادن هستم اما خانواده ام خیلی سختگیر و مذهبی هستن و آهنگ گوش کردن جرم حساب میشه وقتی بچه های کلاس دور هم نشستن و از فلان خواننده و آهنگش حرف میزنن وقتی از ادکلن های گرون و رژلب های قشنگشون میگن من خجالت میکشم که هیچکدوم رو ندارم وقتی بهم میگن ملیحه آهنگ فلان خواننده رو شنیدی میگم من اصلا خواننده هارو نمیشناسم و اونا مسخره می‌کنند و بهم می‌خندن خجالت میکشم، یادمه دوستم اسمش فروغ بود یه روز ازش خواستم برام یه نوار آهنگ بیاره مدرسه اونم آورد و من بردم خونه هیچوقت یادم نمیره با چه مشقتی آن نوارو صدجا مخفی کردم مامان نبینه تا تونستم یه بار که هیچکس خونه نبود نوارو بزارم و گوش بدم و فرداش که بردم نوارو بدم دوستم توی مدرسه لو رفتیم و مامان فهمید و چه دردسری شد و من باز کلی جلوی دوستام خجالت کشیدم،،
    خودم رو توی فرم مدرسه روی پله ها میبینم که تنها نشستم و غصه میخورم واه میکشم، یهو من بالغم دستشو روی شونه هام گذاشت و گفت چی شده ملیحه؟ گفتم خسته شدم از این عینکی بودن و مسخره شدن، از اینکه همیشه با بقیه بچه ها فرق دارم از اینکه نمیتونم مثل بقیه دوستام باشم خجالت میکشم، گفت همین الان توی حیاط مدرسه رو ببین چندنفر مثل تو عینکی هستن ببین همه خوشحالن عینکی بودن اصلا نقص وعیب نیست، تو سعی کن همیشه بهترین باشی خوش اخلاق و خوش رفتار و با معرفت بعد ببین چقدر دوست داشتنی هستی و بعد اصلا برای کسی عینکی بودن تو مهم نیست، بیا بریم چندسال دیگت رو نشونت بدم،،، رفتیم حدود 10 سال پیش من توی جمع خانوادگی ام در حال صحبت و خندیدن دیدم فامیلمون به مامان گفت چقدر دختر خوشرو و مهربونی داری کاش دختر من بود، ومامان بهشون از خواستگاری زیادی که دارم میگفت،،، بالغ اینارو نشونم داد و گفت دیدی دیگه هیچکس از عینک تو حرفی نزد،، بالغ گفت بیا بریم توی جمع چندتا دوست دیگه ای که تو خیلی باهاشون نیستی ببین اینا هم مثل تو خانواده مذهبی دارن و اینا هم آهنگ گوش نمیدن ولی اصلا حس حقارتی ندارن تو با جمعی دوست شدی که کاملا با تو متفاوت بودن برای همین این حس هارو تجربه کردی، درسته مامان وبابا هم اشتباهاتی کردند اما تو هیچوقت چیزی از دوستات کم نداری ببین همین فروغ پدر ومادرش طلاق گرفتن و کمبود محبت داره یا زهرا که همیشه از باباش کتک میخوره، اما تو هیچکدوم از این مشکلات رو نداری پس پاشو و خوشحال باش خودتو دوست داشته باش،، برگشتم توی حیاط وسط بچه ها و حالم اینبار عاالی بود

  22. Zzzz

    سلام خانم کریمی عزیز من امروز ظهر توی تله هیجانی گرفتار شدم، شوهرم سر یک چیز خیلی کوچیک که من توی آن مساله هیچ تقصیری هم نداشتم بیخود دعوا راه انداخت و منو دعوا کرد حرفهایی زد که خیلی قلبم به درد اومد، همون لحظه حس بی پناهی، تنهایی، دوست داشتنی نبودن کردم سکوت کردم و رفتم دست هام رو به هم می‌مالیدم و اشکام می‌ریخت، کودک آسیب پذیرم کامل فعال شده بود میدونستم توی تله ام میخواستم بالغم رو بیارم اما آن کودک نذاشت گفت الان نمیخوام هیچی بشنوم یه کم گریه کردم، معدم شدید شروع به سوزش کرد، سردرد شدید، ولی هنوز کودکم فعال بود شوهرم ناهارشو خورد رفت اومدم توی اتاق آرومتر بودم اجازه دادم بالغ بیاد، بالغ که اومد گفت ملیحه چی شده، گفتم چرا اینجور میکنه چرا همیشه دنبال بهونه برای دعواست، چرا آن حرفهارو به من زد و قلبم رو شکوند چرا دوستم نداره، چرا من همیشه باید تحمل کنم و هیچی نگم، بالغم گفت، تو الان تله هارو میشناسی درسته گفتم آره گفت اونم توی چندتا تله با هم گیره، فکر میکنی آن خوشحال میشه این رفتارهارو میکنه، آن بعد از دعوا آرامش داره خودتم میدونی که نداره خودشم به هم میریزه، تو باید کمکش کنی تا آن هم مثل تو به آرامش برسه،، تو باز گفتی همیشه دنبال بهانه برای دعواست واقعا همیشه دنبال بهونه بوده؟ یعنی آن همیشه داره با تو دعوا میکنه؟؟ فقط گاهی هست چرا میگی همیشه،، میگی من همیشه باید تحمل کنم آیا تو واقعاا همیشه تحمل میکنی یا گاهی تو هم جواب میدی و دعوا بدتر میشه،، ببین تو الان یه تفاوت با آن داری تو میدونی تو تله میفتی و خودت رو رها میکنی آن نمیدونه و داره آزار میبینه سعی کن بهش کمک کنی،، اینم بدون تو هیچوقت تنها نیستی من همیشه کنارتم، مراقبتم، نمیزارم هیچ چیزی حالتو بد کنه

  23. زهرا

    سلام استاد واقعا دوره رهایی از تله ها عالی هست من قبلا اصلا نمیدونستم تله چی هست واینکه توی تله باشم ولی با تمرینات فوق العاده ای که بهمون دادید فهمیدم که داخل همه تله ها هستم و رفتار های من نشون از این میده که داخل تله ها هستم وسعی کردم خودم رواز توی تله ها بکشم بیرون تا بتونم راحت زندگی کنم وبهتر تصمیم بگیرم به امید اینکه تمام دوستان از این تله ها نجات پیداکنن وباتشکر از استاد بزرگوار خانم کریمی

  24. مریم

    سلام خانم کریمی عزیز صبح قشنگتون بخیر
    من مدیتیشن تله وابستگی رو انجام دادم بعد از مدیتیشن صبحگاهی همینطور که ذهنم گرم بود وارد دوران کودکی شدم توی باغ بودم و با بچه ها در حال بازی چه حس وحال قشنگی بود دایی اومد و گفت اگه دوست داری موتورسواری کنی بیا ومن با ذوق همراهش رفتم چقدر وقتایی که با دایی بیرون میرم رو دوست دارم، یهو خودمو دیدم که دارم انشاء مینویسم و مامان اومد کنارم و انشارو خوند و گفت اینا چیه نوشتی به درد نمیخوره و خودش نشست برام انشا نوشت تقریبا همیشه همینطور بود مامان انشاهای منو قبول نداشت و خودش برام انشا می‌نوشت ومنم توی مدرسه میخوندم ونمره خوب میگرفتم یهو خودم سرجلسه امتحان انشا توی مدرسه دیدم چه استرسی به جونم افتاده بود اصلا نمیدونستم چی باید بنویسم من که همیشه مامان انشاهام رو مینویسه حالا نمیدونم چی باید بنویسم بغض گلوم رو گرفته دستم میلرزه با هر بدبختی بود چند خط نوشتم، که اصلا نمیدونستم خوبه یا نه مامان نبود بهم بگه چطور نوشتم و من هربار سر امتحان های انشا همین استرس وناراحتی رو داشتم، یهو خودم رو توی بازار دیدم با مامان اومدیم لباس بخریم من یک لباس خوشکلی رو دیدم و دلم میخواست بخرم اما مامان میگفت این به درد نمیخوره و یکی دیگه رو برام انتخاب کرد من رنگ های قرمز دوست داشتم مامان میگفت اینا جیغ هستن یه رنگ سنگین تر بردار و تهش آن چیزی که از نظر مامان بهتر بود رو میخریدم و من دلم پیش آن لباسی که دوستش داشتم میموند رفتم توی نوجوانی دیدم آنقدر توی خرید وابسته مامان شدم که تا آن رنگ و مدل لباس رو تایید نکنه نمیتونم بخرمش حتی اگر دوسش داشتم، گاهی خود مامان رو می‌فرستادم برام خرید کنه، دوباره خودم رو توی نوجوانی دیدم نمیدونم چرا وابستگی عاطفی پیدا کرده بودم حالا که پس دایی که دوسش داستم ازدواج کرده بود همش فکر میکردم پس باید برم یکی دیگه رو دوست داشته باشم همیشه درگیر دوست داشتن آدمها بودم، خودم رو دیدم که مثل همیشه دارم توی دفترم دلنوشته هامو مینویسم و گریه میکنم بالغم اومد کنارم گفت تو که باز ناراحتی بهش گفتم نمیبینی مامان نمیزاره لباسی که میخوام بخرم نمیزاره خودم انشا بنویسم نمیزاره خودم هیچکاری کنم، گفت بیا بریم یه چیزی نشونت بدم رفتیم توی اتاق مامان داشت بافتنی می‌کرد نشستم کنارش میگفت بیا بافتنی یاد بگیر به دردت میخوره یادم داد شال گردن ببافم چقدر توی مدرسه ذوق میکردم که اینو خودم بافتم، اومدم توی نوجوونی تابستون بود مامان بهم میگفت باید توی این تعطیلات خودت غذا درست کنی تا یاد بگیری چطور غذا درست کنم و من میترسیدم خراب کنم و مامان میگفت اشکالی نداره خراب هم بشه بالاخره یاد میگیری دو سه روز اول مامان کنارم بود ولی از روز چهارم به بعد دقیقا تایم غذا درست کردن از خونه میزد بیرون و بهم میگفت امروز فلان غذارو درست کن من استرس داشتم اما درست میکردم و آن 3 ماه تابستون من تبدیل به یک آشپز کامل شدم که همه غذایی بلد بود، بالغم گفت میبینی اگه الان همیشه و همه از دست‌پختت تعریف می‌کنند برای اینه که مامان اینجا گذاشت خودت آشپزی کنی، اگر توی مدرسه زنگ حرفه و فن بچه ها توی بافتنی گیر بودن تو همیشه نفر اول تموم میکردی و یاد بقیه میدادی، درسته رفتارهای مامانت هم اشتباه بوده اما همیشه از روی محبت و دلسوزی بوده میخواسته تو بهترین باشی برای خودت، اینارو که گفت پر از آرامش شدم و خندیدم و دوباره روی موتور دایی برگشتم که توی خیابونا میچرخید و من ذوق میکردم و با شمارش 1 تا 5 به هوشیاری برگشتم

  25. زهرا

    درود بی کران خدمت استاد بزرگوارم. این دوره بسیاااار عالی و شیوه ارائه آن به این نحو قابل تقدیر و دستمریزاد دارد، بسیااار متشکریم که اینقدر با حوصله و به این زیبایی تدریس میکنید که با جان دل متوجه می شویم و استفاده میکنیم، من در تقریبا در تمامی تله ها گرفتار بودم که این دوره کمک خیلی زیادی به من کردم. خود واقعیم را پیدا کردم و عاشقانه با خودم و خدای خودم دوست شدم و هستم و این نتیجه بس بزرگ که من از این دوره به طور کلی گرفتم. انجام تمرینات و مرور هر جلسه از دوره ها بسیار به من کمک کرد. پیشنهاد میکنم که دوره ها رو تهیه و چندید مرتبه بررسی کنید و استفاده کنید. همانطور که گفتم من در همه تله ها گرفتار بودم و الان آزادم و خودم و تله هایم را شناسایی میکنم و بخوبی مدیریت میکنم، خدا را صد هزار مرتبه به خاطر این نعمت آگاهی شکر میکنم. الحمدلله

  26. شهلامحی زاده

    سلام استادعزیز.. دوستای گلم…منم دوره رهایی ازتله ها رو دارم میگذرونم…. از تله تاییدطلبی میخاستم بگم… که با انجام تمرینات این تله واقعا استرس ونگرانیم درمورد مسئله ای که داشتم خیلی کمترشده… وراحت وبدون دغدغه دارم این روزها رو میگذرونم..با درونی کردن افکارمثبت ومواردی که لازمه مسئله م هست… تونستم بهتر ودقیقتر به هدفم فکر کنم وخیلی بهتر وبا آرامش بیشتری میتونم صبرکنم تا به وضعیت مناسبی دست پیدا کنم…. وهمچنین با دقت وتجزیه تحلیل موضوع فرافکنی…کمک بیشتری بهم شد… برای رفع نگرانیهام…حتی خیلی امیدوارتر وشادترشدم….. خداروشکرمیکنم…

  27. M. Z

    سلام استاد عزیز و دوستان گرامی من در دوره تله ها مدیتیشن تله اطاعت و ایثار رو انجام دادم و ریشه این تله در کودکی پیدا کردم و دوست داشتم اینجا برای همه به اشتراک بزارم

  28. M. Z

    من مدیتیشن این تله رو صبح انجام دادم به گل مریم گفتم جاهایی که من توی تله اطاعت و ایثار گرفتار شدم رو بهم نشون بده وارد دوران کودکی شدم خونمون پر از مهمون بود و من همیشه عاشق مهمونی بودم با بچه ها مشغول بازی بودم، مامان رو دیدم که مثل همیشه که مهمون داریم داره خودشو به آب و آتیش میزنه تا همه چیز بهترین باشه، حتی ظهر سر سفره ناهار هم نیومد و همه وقتش رو توی آشپزخونه گذروند حرص می‌خورد که چیزی کم نباشه و وقتی مهمونا میان همش فکر اینه چیزی کم نباشه و کسی ناراحت از چیزی نشه، با بچه ها که بازی میکردیم اگر اسباب بازی هامون رو میخوان مامان از ما میگیره و بهشون میده میگه مهمونن ناراحت میشن ومن چقدر ناراحت میشدم و نمی‌خواستم وسایلمو بدم اما مامان میگفت ناراحت میشن منم دفعه های بعد میرفتم اسباب بازی هامو قائم میکردم، یهو رفتم خونه عمو و خودمو دیدم که با دخترعموم دعوام شده و مامان جای اینکه طرف منو بگیره هی میگه دعوا نکن بحث نکن زشته زن عموت ناراحت میشه و من چقدر ناراحت میشدم،، باز یه جا دیگه مامان رو دیدم که مریض احوال بود عمه جان پیغام فرستاد که میخوایم ناهار بیایم خونتون هرچی به مامان گفتم شما مریضی بگو نیان یک روز دیگه بیان باز مامان گفت نه زشته ناراحت میشن، و اومدم توی دوران بزرگسالی و بعد ازدواجم باز مامان هست و همون احترام های بیش از حدش به شوهرم، بهترین هارو براش فراهم می‌کرد و همیشه حواسش بود ناراحت نشه، و باز اومدم چندسال بعدتر خودم رو دیدم که دخترم مریضه مادر شوهرم زنگ زده دعوت میکنه ومن نمیتونم بهش بگم نمیتونم بیام چون دخترم مریضه، یا پسرمو دیدم که با پسر عمش دعواش شده ومن مدام دارم بهش میگم تو کوتاه بیا چیزی نگو زشته عمت ناراحت میشه یا شوهرم میخواد منو به زور ببره بیرون با اینکه حالم خوب نبود ومن نتونستم بهش بگم حالم خوب نیست نمیام
    خودمو یه گوشه دیدم که دارم گریه میکنم بالغم اومد پیشم سرمو توی بغلش گذاشتم و گریه کردم گفتم چرا مامان اینجوریه چرا همیشه فکر اینه دیگران ناراحت نشن چرا حتی سلامتی خودش براش مهم نیست و چرا منم دارم همون رفتارهارو میکنم، بالغ دستی روی سرم کشید گفت مامان مهربونه خیلی مهربون برای همین نمیخواد کسی ازش ناراحت بشه تو هم مهربونی مثل مامان، امامثل مامان یه چیزو فراموش کردی اینکه خودت هستی که از همه مهمتر و با ارزش تر هستی، باید اولویتت خودت و خانوادت باشن نباید هیچوقت آسایش و آرامش خودت و خانوادت رو فدای رضایت دیگران کنی، حالا هم پاشو به قول خودت بده بتونی یه جاهایی نه بگی یه جاهایی مقاومت کنی در برابر خواسته دیگران بهت قول میدم اگر به خودت ارزش بدی دیگران هم یاد میگیرن خواسته های منطقی داشته باشند، اینو گفت و دستمو گرفت و میون بچه ها برد گفت حواست باشه که چقدر ارزشمندی تا 5 شمردم و بیدار شدم

  29. ملیحه زارعی

    واای خانم کریمی من امروز تونستم خودمو از تله اطاعت و ایثار نجات بدم 😍
    بهتون گفتم بچه هام مریض بودن هنوز کامل خوب نشدن و پریشب مادرشوهرم اعلام کرد که با خواهرشوهرام برای شب یلدا میخوان بیان خونه ما شوهرمم استقبال کرد من هیچی نتونستم بگم، ولی همینطور ناراحت بودم الان بچه ها مریضن و من واقعا شرایط مهمون داری ندارم همینطور ذهنم درگیر بود چیکار کنم بگم نیاید ناراحت میشن بهشون برمیخوره بگم بیاید خودم واقعا شرایطش رو ندارم دیروز نشستم فایل تله اطاعت رو مجدد گوش دادم و دیشب با شوهرم صحبت کردم آروم ومنطقی بهش گفتم واقعا شرایط جور نیست ولی میترسم مامانت بهش بربخوره با حرفام تونستم شوهرمو قانع کنم امروز هم زنگ زدم مادر شوهرم و خیلی مودبانه عذرخواهی کردم وگفتم ما به خاطر بچه ها فعلا شرایط مهمون نداریم، و عذرخواهی کردم گفتم انشالله بچه ها خوب شدن تماس میگیرم بیاید ظاهرا یه خورده ناراحت شد، اما بعد از دلش در میارم الان مهم وضعیت زندگی خودمه

  30. M. Z

    سلام عزیزان من مدیتیشن تله معیارهای سختگیرانه رو انجام دادم عالی بود تصمیم گرفتم اینجا برای همه به اشتراک بزارم

  31. M. Z

    سلام خانم. کریمی عزیز روزتون بخیر من مدیتیشن تله معیارهای سختگیرانه رو انجام دادم،، اول از ضمیر ناخودآگاهم خواستم یاری کنه وجاهایی که من توی این تله گرفتار شدم رو بهم نشون بده با چندتا نفس عمیق شروع کردم به گرم کردن ذهنم و رفتم توی دوران کودکی و اردوی مدرسه چقدر خوش میگذره کنار دوستام، یهو یادم اومد چقدر اصرار کردم مامان و بابا اجازه بدن من اردو بیام، آخه خیلی حساسن باید دقیقا بدونند ما کجا میریم کی میریم کی بر میگردیم من با کیا قراره تو یه گروه باشم آه چقدر ناراحت کننده بود این سختگیری ها،، یادم اومد تولد دوستم دعوت بود دبیرستانی بودم همه بچه ها میخواستن برن ، چقدر من التماس مامان کردم که اجازه بده منم برم بالاخره قبول کرد اما با هزار شرط اصلی ترینش هم اینکه باید تا ساعت 6 خونه باشی تولد 4 تا 6 بود من سریع رفتم اما تا بقیه مهمون ها و دوستام جمع شدن ساعت 5 بود و من از اول مهمونی استرس اینو داشتم نکنه دیر بشه و من سرساعت خونه نباشم یادمه ساعت 5 وربع بود دیگه میخواستن تولد رو شروع کنند و من بلند شدم و خدافظی کردم هرچقدر دوستام اصرار کردن بمون گفتم نمیتونم باید 6 خونه باشم بعضی ها بهم خندیدن و مسخره کردن و گفتن بچه ننه، و من توی مسیر برگشت چقدر پشیمون بودم از اینکه به این تولد اومدم و فرداش بچه ها توی مدرسه از تولد تعریف می‌کردند که چقدر بهشون خوش گذشته و من با حسرت به حرفاشون گوش میدادم،یادمه دیگه تصمیم گرفتم دیگه با دوستام مهمونی یا جایی نرم که همش بخوام استرس دعوای مامان رو داشته باشم،، رفتم دوران راهنمایی آن موقع اوضاع بدتر بود هرجا میخواستم برم مامان باهام میخواست بیاد میگفت نمیشه یه دختر تنها راه بیفته با دوستاش بره اینور اونور من باهات میام دور وایمیسم و حواسم بهتون هست ومن برای اینکه جلوی دوستام خجالت میکشیدم که مامان همه جا دنبالم باشه، همیشه یه بهونه جور میکردم که باهاشون جایی نرم، یادمه خیلی وقت ها هم که یه جایی میرفتم علاوه بر استرس مامان نگرانی اینو هم داشتم نکنه بابا بفهمه من فلان جا رفتم چون مامان میگفت بابات بفهمه حسابتو میرسه چیزی بهش نگو ومن همیشه استرس اینو هم داشتم نکنه بابا بفهمه، کم کم خودمم اینو یاد گرفتم که بهتره میخوام دعوا نشم بهم گیر ندن بهتره خیلی چیزهارو پنهون کنم مثلا نزدیکای کنکور میرفتیم مدرسه برای درس خوندن گاهی میزدیم با بچه ها بیرون هرچند همیشه استرس داشتم نکنه کسی منو ببینه به مامان بگه ولی اینکارو میکردم و نمیذاشتم مامان بفهمه،، برگشتم به زمان حال خودم رو میبینم که به بچه ها میگم به بابا نگید ما توی مسیر کلاس هاتون گاهی میریم پارک یا میریم کافه چون بابا دعوا میکنه،، خودمو میبینم که همیشه خیلی چیزهارو از شوهرم مخفی میکنم چون میترسم دعوا کنه و همیشه استرس وعذاب وجدان اینو دارم نکنه بفهمه،، در حالی که هیچ کار خلافی هم نمیکنم،
    اشکام داره میریزه دوباره برمیگردم دوران کودکی باز ما مهمون داریم و مامان مثل همیشه با وسواس در حال آماده کردن غذا و رسیدگی به کارهای مهمونیه همیشه از دو روز قبل شروع میکنه تدارک دیدن همیشه میخواد همه چیز بهترین خودش باشه، میگم مامان همه چیز خوبه چرا اینقدر در تلاشی بهترین باشه اما مامان همچنان سختگیرانه همه چیز رو چک میکنه اوکی باشه وقتی سفره پهن میشه مامان مدام در رفت و آمد توی آشپزخونه هست همه غذاهارو خوردن ولی مامان هنوز سرسفره ننشسته میره ویه چیز دیگه میاره سر سفره میزاره چقدر این کار مامان حرص آدمو درمیاره هیچوقت از مهمونی لذت نمی‌بره چون خودش رو خسته و داغون میکنه،، به زمان حال برمیگردم مامان همچنان همونجوره و منم خیلی شباهت به مامان پیدا کردم مهمون که دارم میخوام همه چیز بهترین باشه استرس ونگرانی دارم گاهی از شدت وسواس معده درد میگیرم
    یه گوشه نشستم سرمو روی زانوهام میزارم پر از غصه ام، همون موقع بالغم اومد و گفت چی شده چرا اینقدر ناراحتی، گفتم خسته شدم از این همه نگرانی که نکنه مامان راضی نباشه نکنه بابا بفهمه دعوا کنه نکنه شوهرم گیر بده دعوا راه بیفته، نکنه باز دوستام منو مسخره کنند،دیگه خسته شدم، بالغم گفت ملیحه تو همیشه بهترینی چرا همیشه میخوای رضایت دیگران رو داشته باشی، مثلا اگر راضی نباشن چه اتفاقی میفته، الان به من بگو مثلا مهمون میاد حالا اگر چیزی کم و زیاد شد قراره چه اتفاقی بیفته؟ مهمون ها میان یک ساعت هستند شامی میخورن و میرن الان این همه استرس و نگرانی چه سودی برات داره؟؟ غیر از اینه که نمیتونی لذتی از آن مهمونی ببری، وحتی نمیتونی با مهمون هات اونجور که همیشه شادابی برخورد کنی،، در حالیکه با حفظ آرامش میتونی با برگزاری یک مهمونی ساده هم بهترین حس و لذت رو به مهمون هات هدیه بدی،، درباره سختگیری مامان وبابا و شوهر،، به نظر تو اونا همیشه اینجوری هستن یا فقط گاهی اوقات؟؟ غیر از اینه که مامان برای اینکه تو بتونی از بودن کنار دوستات لذت ببری ترتیبی میداد که دوستاتو دعوت کنی خونه و تو چقدر خوشحال میشدی،. یا شوهرت یادت رفته خیلی اوقات خیلی چیزهارو که تو فکر میکردی مخالفه برعکس بود و استقبال می‌کرد، ببین تو داری فاجعه سازی میکنی هرچیزی رو بزرگتر از آن که هست میبینی،، پاشو خودتو دوست داشته باش به خودت ارزش بده سعی کن خود واقعیت باشی که همه خودت رو بیشتر دوست دارند،، خیلی آرامش پیدا کردم و تا 5 شمردم و بیدار شدم

  32. شهلا

    سلام به خانم کریمی دوست داشتنی ودوستای گلم… توی این یکسالی که من با خانم کریمی گذروندم ومطالب شیرین وارزشمندشون… معجزه شده…. شهلایی که همه میدیدن پر از استرس ونگرانی بود وخجالتی وکمرو…. حالا تبدیل به یک شهلای دوست داشتنی زیبا سالم وشاد…. شده… باورشون نمیشه که طلاق گرفتم وتنها زندگی میکنم واینهمه آروم وشادم…. اینهمه مسئله دارم توی زندگیم وبرای درست شدنشون دارم تلاش میکنم…. ولی درکنارش… آرامش.. سلامتی.. برکت.. شغل… خونه امت وراحت… وخیلی شادیهای دیگه توی زندگیم سراغم اومده….همه رو مدیون لطف ومحبت خدا وزحمت ومحبت خانم کریمی عزیز ومطالب وتمرینات عالی که داریم طی میکنیم میدونم…. خانم کریمی عزیز…وجودم… فکرم… حتی صدام… پراز آرامش شده… اینو همه بهم میگن وخودمم حس میکنم…. اصلا فکرشم نمیکردم که با همه مسائلی که برام پیش اومد بعدازطلاقم…. دوباره بتونم جون بگیرم وسرپابشم…..سپاسگزارم به خاطر بودنتون توی زندگیم… 💝🌹

  33. بهار محمدی

    سلام استاد جان من امروز بعداز گرم کردن ذهنم وگوش دادن موسیقی ارام از ناخوآگاه خودم کمک گرفتم تا به نشون بده درکودکی چه مشکلاتی برام پیش اومد ه که الان درتله وابستگی قرارگرفتم ،مادرم رو دیدم که درحال بافتنی کردن بودن دامنهای زیبایی رو برای مشتری هایی که سفارش داده بودن میبافتن خواهر بزرگم رو دیدم که درحال بافتن رو پشتی های خیلی خشکلی بود ،یه لحظه مادرم رو پشت چرخ خیاطی دیدم که داشتن سفارش کارهایی که گرفته بودن شلوارهای مردانه میدوختن داشتن برش میزدن که دوباره خواهر بزرگم کمک به مامانم میکردن برش میزدن هر ازگاهی که مادرم خسته میشدن خواهرم کمک میکردن بقیه شلوارها رو میدوختن خودم رو یه گوشه میدیدم که یه گوشه هستم اونا رو نگاه میکردم دوست داشتم به منم قیچی بدن تا انجام بدم اما انگار اجازه نداشتم،مدام خواهر بزرگم رو میدیدم که درانجام کارهای خونه مثل اشپزی به مادرم خیلی کمک میکرد، خودم رو درخانه ای دیدم که اوایل ازدواجم اونجا زندگی میکردم چون بلافاصله بعد ازتموم شدن پیش دانشگاهی ازدواج کردم خیلی اشپزی بلد نبودم برخلاف خواهربزرگم،میخواستم غذا درست کردم خیلی بلد نبودم استرس داشتم از مادربزرگ شوهرم میپرسیدم باخودم میگفتم چرا مامان به من یاد نداد غذادرست کنم چرا همه کارها با خواهرم بود چرامن ناتوان هستم،یه لحظه خودم رو پشت میز کلاس اول دیدم خیلی استرس داشتم از اینکه از مادرم دور شده بودم میترسیدم نمیدونستم باید چیکار کنم میترسیدم که معلم از من کاری بخواد انجام بدم من بلد نباشم ،کودکی خودم رو دیدم که روی پشت بام خانه پدرم نشسته بودم گریه میکردم بالغم کنارم اومد منو درآغوشش گرفت گفت عزیزم چرا گریه میکنی گفتم من ضعیفم ناتوان هستم نمیتونم خودم به تنهایی کاری رو انجام بدم من استعداد در انجام هیچ کاری ندارم گفت این چه حرفیه میزنی بیاباهم بریم منو تو خونه خودم اورد خودم رودیدم که درحال بافتن فرشم بود خودم رو دیدم که داشتم به شاگردهام ریاضی درس میدادم خودم رو دیدم که برای بچهام غذاهای خوشمزه رو درست میکردم گفت ببین تو خودت به تنهایی به بهترین شکل این توانایی رو داری این همه کارهای عالی رو داری چرا خودت رو نمیبینی اگه به تو اجازه انجام یه سری کارها در بچگی داده نمیشده اما این دلیل نمیشه که تو خودت رو ضعیف ببینی خدا به هر کدوم از ما توانایی داده . خیلی خوشحال شدم ،با یه حس خوبی بیدار شدم.

  34. بهار محمدی

    سلام استاد عزیزم،من دو روز هست که از تکنیک سود وزیان برای ارتباط با پسر کوچیکم انجام میدم خیلی خوب نتیجه گرفتم واقعا عالیه اگه خوب بتونم ازش استفاده کنم احساس میکنم ارتباطم باهاش عالی میشه وچقدر تو آرامش بیشتر خودم موثر بوده

  35. بهار محمدی

    استاد من تله معیارهای سختگیرانه ومنفی بافی رو خیلی زیاد داشتم اما از روزی که یادگرفتم وتمرین انجام میدم واقعا ذهنم آزاد شده بالغم خیلی راهکارهای عالی بهم میده هر وقت تله فعال میشه تمرین انجام میدم وبالغم خیلی زود بالا میاد و عجیب ارومم میکنه از زمانی که یه سری سختگیری هارو ازخودم دور کردم احساس میکنم مانند یه پرنده ای که ازقفس ازاد شده آزاد شدم خیلی حالم خوبه.
    واینکه یاد گرفتم در زندگی نقطه ای بنام ناامیدی وجود نداره فقط درزمانهای خاص با رجوع کردن به درونم افکارم به راحتی میتوانم بر تمام مشکلات به بهترین شکل به کمک بالغم پیروز شم و به بهترین راه حل ها برای حلش دست پیدا میکنم .
    ممنونم از شمااستاد عزیزم بااموزشهاتون در این دوره رهایی از تله ها ،تمام نقص وعیبهای خودم به راحتی پیداکردم تمام گره های ذهنیم رو در هر لحظه به راحتی پیدا میکنم .

  36. شهلامحی زاده

    سلام استاد عزیز… دوستای نازنینم…. چندین روزشب هست که دارم مدیتیشن ثروت رو انجام میدم…. اول فکر میکردم خیلی باید بگذره تا اثری داشته باشه…. ولی همین دیشب… هنوز یکهفته نشده… پسرم اومد ومقداری پول بهم داد… گفتم مامان از سود کارم هست دوست داشتم بیارمش برای تو… خیلی خوشحال شدم… خیلی برامم عجیب بود…. وواقعا توی این چندروز.. به راحتی خرید میکنم واز خرج کردن هیچ نگرانی ندارم… کاملا درموردمخارجم آروم هستم وهیچ استرسی ندارم ومطمئنم بازم دستم پر میشه….شاد وسلامت باشین عزیزان🌹🌹🌹

  37. شهلامحی زاده

    سلام وصدسلام به خانم کریمی عزیز وهمه شما دوستان نازنینم…الان که یکسال ازتمرینات وشکرگزاریهام گذشته دارم نتایج خیلی قشنگتزوعجیبتری میبینم…البته ازهمون شروع تمرینات وشکرگزاریها…نتیجه ای شیرین داشتم..ولی..ولی..نمیدونید…الان آرامشی دازم که ازشدت شوق اشکم درمیاد..حس میکنم همه دنیا بگن فلان کارنمیشه…اگه من بخام حتمن میشه…باهرکسی برخوردمیکنم..هرجای جدیدی میرم…همه جذبم میشن…همه دوستم دارن ..خسلی حال خوبیه…هیچوقت توی عمرم تااین درجه شادوآرام نبودم…خیلی راحت بامسائل برخورد میکنم..میدونم ومطمئنم که که به راحتی ازپسِ همه چیزبرمیام..این شجاعت..این اعتمادبنفس…این آزادی وشادابی رو..مدیون شکرگزاریهام وتمرینات..و…در اصل همه اون درسها ومطالب ارزشمند وطلایی که استادگلمون زحمت کشیدند باهامون کارکردند…الان نتیجه شیرین این دوره ها رو دارم حس میکنم..میبینم…تجربه میکنم..ازشدت خوشحالی دارم اشک میریزم ومینویسم..خداروهزاران بار شکر..هرکدوم ازماها به طریقی…ازخودِقبلیمون جداشدیم…ویه خودِقشنگ ودوست داشتنی داریم میسازیم…خیلی دوستون دارم…خانم کریمی شماروبیشتر…خدابه همه شماسلامتی. سلامتی.سلامتی.شادی.شادی.شادی.شادی…عطاکرده..آمین💝💝💝🌹🌹🌹

  38. شهلامحی زاده

    سلام …چندروزپیش میخاستم یه چره خیاطی مناسبی که به پولم برسه بخرم…ولی کم اومد…بدون اینکه نگزانی وناراحتی به خودم راه بدم …گفتم اشکالی نداره صبرمیکنم تافرصت مناسب…وامروز ازجایی که فکرشم نمیکردم پول به کارتم اومد…ازخوشحالی میخاستم بالاپایین بپرم..ولی سرماربودم ونشد…اما ازشوق دلم غنج میرفت…از زمانی که مدیتیشن ثروت روانجام دادم بااینکه مرتب هم نبود…خیلی آروم وراحتم برای خرید وحتی پول هم کم بیارم…باآرامش صبرمیکنم وخیلی زودنتیجه قشنگی رو که منتظرش هستم میبینم…خیلی فکرم آروم شده درموردمخارج…بی نظیره

  39. زهرا

    سلام خدمت استاد گرامی دوره رهایی از تله ها عالی بود به راحتی تونستم تله هامو بشناسم وراه رهایی از اونا راپیدا کنم وفهمیدم دلیل رفتارهای نادرست ونداشتن اعتماد به نفس وگیر کردن توی مشکلات اینه که ما توی تله ها گیر افتادیم سعی کردم با تمرینات خودم رواز تله هایی که من رواحاطه کردن بیرون بکشم ممنون از استاد بزرگوارم خانم کریمی که همیشه برای ما بهترین سرمشق
    بودند🙏🙏🙏

دیدگاه خود را بنویسید

محصولات مرتبط
 مدیتیشن و تجسم خلاق   ثروت و توانگری 

 تخفیف 20%

  کد تخفیف - D76YA6  
حالا بخرید
close-link
ورود | ثبت نام
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد